مرا ز من ، رها می کنی / همه باده به جان می کنی
خاموش و خموش میپیچی/به من که میرسی، سکوت میکنی
میخندی و می میرد واژه / چه نظر بازی ها که آغاز می کنی
هجرت شعر است به دستم / تویی که مهر را بیدار می کنی
گنگ می شوم و بی خود / تو نامم را شاعر می کنی
-نازنین – آبان ۸۷ خورشیدی
پ.ن: مخاطب خااااااااااااث بود
پ.ن: شعر های سوخته که از آتش رهایی یافتند، پاک شدند، سپید و روشن
Comments
جیگر مخاطب خاثثتو!
اینجا چرا آپ نمی شه؟؟!؟هان؟
چرا روشن ؟ چرا ساری گلین؟ عجب فضایی دارد این بلاگ…