Loin Des Villes
نوشته شده توسط نازنین | در دستهی بزرگ شدن ها
چند کلمه حرف زدیم ، از خانه ی قدیمی گفت . از درختها و بوی گلهایش … بوی مست کننده ای که هرگز نشنیده ام . از پیچکی که تا آن بالاها خزیده و رفته … به گمانم سرخ رنگ است . عکس های خندان البوم کودکی ُ دیوارهای خیس …
نیمه شب ، من مانده ام و خاطرات کودکیش .
برچسب ها: پیچک, خاطرات, خانه, درخت, دور, دیوار, شب, شهر, کودکی, محمد