iD22
نوشته شده توسط نازنین | در دستهی incomplete, دیالوگهای ناتمام
+ اگه دنیا دو روز دیگه تموم بشه، چی؟
– فکر نکنم خدا بخواد درین حد از خودش ناامیدم کنه .
برچسب ها: آخر دنیا, اول دی, بیست و یک دسامبر, تو, خدا, دی ماه پر حادثه, شوخی, من, ناتمام
۸۹
نوشته شده توسط نازنین | در دستهی بدون شرح بدون موضوع!, بزرگ شدن ها
لحظه های آخر هشتاد و هشت … ناگفته ها و درد ها و خنده ها و گریه ها … یه سال دیگه ای که گذشت … گذشت …
خدا …
هشتاد و نه خوبی شروع کنیم … عاشق ترین باشیم … درد رو حس کنیم و بزرگ شیم ولی نه به بهای فراموشی کودکی … زندگی کنیم و زندگی رو دوست داشته باشیم … دوست باشیم … دوست … دوستای خوب .
خدا …
بذار زندگی کنیم … بذار باهم باشیم …باهم بخندیم … با هم گریه کنیم … قدر باهم بودن ها رو بدونیم …قدر لحظه هایی که میگذرن … قدر لحظه های دوستت دارم گفتن …
خدا …
قلبی بده بزرگ و پاک برای دوست داشتن برای تپیدن … ریه هایی که هر لحظه پر شه از عطر دل انگیز مهر .چشمان راستگو و لبانی دعا گو … دستای توانمند برای در آغوش گرفتن … برای ساختن روزهای زیباتر … خدا تنی سالم بده به همه … به همه و همه و همه …
خدا …
سال خوبی داشته باشی… سال خوبی رو شروع کنیم … هشتاد و نه خوبی رو به پایان برسونیم …
برچسب ها: خدا, دعا, سال نو, هشتاد و نه, هشتاد و هشت